روز گار مسخره ای ست. عجیب خاکستری!
ادم ها عجیب غریب اند نمی شود شناختشان
به هیچ وجه نمی شود شناخت شان
ادم ها شبیه چند ضلعی هایی اند که هر بار یک ضلع شان را نشان ات می دهند
بعد تو می مانی و یک شوک بزرگ و این جمله تنفر انگیز :
" اصلا فکر نمیکردم این جوری باشه! "
ادم ها هیچ وقت ان طوری نیستند که من فکر می کنم
حسرت این به دلم مانده که یک بار ، فقط برای یک بار ، محض رضای خدا
ادم ها بهتر از تصورات ذهنی من باشند و توی ذوق ام نزنند ! حالم به هم نخورد از شناخت شان
مجبور به ترک شان نشوم ! مجبور به خط زدنشان ، مجبور به تنفر شدن ازشان ..
بدترین حالت ممکن هم همین است که از کسی بدت بیاید
که فکر می کردی می توانی خیلی بیشتر از این ها دوستش داشته باشی
خیال می کردی، این هم از ان دسته ادم هایی ست که می توانی به بودنشان
به خوب بودنشان امیدوار باشی ..
ادم ها از دور دوست داشتنی ترند ! شبیه کادوهای تولد می مانند
که تا بازشان نکرده ای هیجان کشف کردنشان را داری
اما وقتی می ایستی به تماشایشان ، لب هایت اویزان می شود
باز هم یک ادم تکراری ، مثل بقیه ادم ها
اصلا ادم ها شبیه تخم مرغ شانسی هایی می مانند که جایزه هایشان مسخره در می اید
و عجیب توی ذوق می خورد و ادم ساعت ها می نشیند
و با خودش کلنجار می رود که کاش یک تخم مرغ دیگر را امتحان می کرد ..
نظرات شما عزیزان: